انتظار ظهور ماه پنهان

منبع کدهای زیباسازی


پمپ بنزین | یاس تم
وصیت نامه | آلودگی هوا
چهل شاخص | موسیقی
کد قطرات شبنم-Http//wWw.20ToolS.cOm/

نجوم | آپلود
کبوتران زمینی | گالری عکس
بازی آنلاین | قیمت طلا
کد لحظه شمار غیبت امام زمان برای وبلاگهای مهدویت
 ابزار پرده خوش آمدگویی
ابزار وبلاگ
  • فهرست مطالب 
  • تماس  
  • ورود 

آموزنده

09 مرداد 1399 توسط احمدي

سلام،
خیلی جالب است، بخصوص برای بچه‌ها بخوانید و در آخر ازشون بخواهید دعا کنن???.

? آقا ممنون، سیر شدم.

بر اساس خاطره ای حقیقی از خادم حضرت امام رضاعلیه السلام …..

ساعت خدمتم تمام شده بود.
و مطابق رسم همیشگی‌م ، روبه روی ضریح دستی بر سینه نهادم و به رخصتی بر مرخصی از حضرت، به گام‌هایی کوتاه، حرم را ترک کردم.

به استراحت‌گاه خادمین که می‌آمدیم، هرشب میهمان احسان و کرامت علی بن موسی الرضا بودیم و ظرف غذای‌مان آماده روی میز بود.

از روزی که همای سعادتِ خادمیِ حضرتِ رضا، بر شانه ام نشسته بود، با خود عهد داشتم جز لقمه نانی به تبرک، از سفره‌ی حضرت برندارم و غذای سفره خانه را هر شب به نیابت از امام رئوف بر زائری هدیه نمایم.

لباس خدمتم به صد آداب از تن در می‌آوردم و به سلام و صلواتی کنار می‌نهادم، ظرف غذا را در دست می‌گرفتم و میان رواق، به راه می افتادم.

بیشتر شب‌ها لقمه‌ی حضرت یا نصیب پیرزنی می‌شد که عصا زنان دنبال غذای تبرکی بود، یا پدری که کودکی بیمار، روی صندلی چرخدار را به سمت پنجره فولاد حرکت می‌داد…

آن شب ظرف غذا محکم‌تر از همیشه در دستانم جا خوش کرده بود و از کنار هر پیرزن و یا بیماری که رد می‌شدم، دل نداشتم بفرمایش زنم.

مات از بُخلِ خویش، حدیث نفس می‌کردم و متحیّر مانده بودم امشب چه پیش آمده دلم را که دریایش قطره گشته…

همچنان میان رواق ها گام برمی‌داشتم و عنانِ عقل را به دستِ دل سپرده بودم که ناگاه در مقابل پدری به همراه پسرک خردسالش، میخکوب شدم…

مرد جوان آن‌قدر خوش لباس بود و کودکش آنقدر مرتب لباس پوشیده بود که یقین کردم دلم، مسیر را اشتباه آمده و باید راه کج کنم، اما چه کنم که قدم از قدمم پیش نمی‌رفت و ظرف غذا در دستانم شل شده بود…

دل یک دله کردم و غذا را به دو دستم پیش آوردم:
بفرمایید آقا، لقمه‌ی حضرت است…
از طرف آقا علی بن موسی الرضا هدیه به شما…

حرفم هنوز تمام نشده بود که پسرک چشمانش برقی زد و غذا را از دستانم گرفت، صورت کوچکش را روبه ایوان طلای حضرت چرخاند و به همان لحن کودکانه اش گفت:
وااای آقا ممنون، مادرم راست می‌گفت از پدرِ مهربان هم ،مهربان ترید…

آنگاه در ظرف را باز کرد و به خوشحالی ادامه داد:
بابا قاشق هم برایم گذاشته‌اند…

پدر که صورتش غرق اشک شده بود، آرام پرسید:
_چگونه محبت‌تان را جبران کنم؟

هنوز از آنچه پیش آمده بود، متحیّر بودم و به کلماتی در هم ریخته پاسخش دادم:

_ من کاره‌ای نبودم آقا، لقمه حضرت بود، سهم و روزیِ پسر دوست داشتنیِ شما.

مرد که حال کنار پسرش نشسته بود تا پسرش همان گوشه‌ی رواق غذایش را نوش جان کند، راویِ ماجرایش شد:

- می‌خواستم برای زیارت وداع بیایم و پسرم را گفته بودم در هتل بمان و با من حرم نیا؛ زیارتم طول می‌کشد، طاقت کودکانه‌ات طاق می‌شود و حال زیارت را از من خواهی گرفت.

پسرم پذیرفته بود در هتل بماند ولی همسرم اصرار داشت که باید برای خداحافظی پسرمان هم بیاید.

هرچه بهانه می‌تراشیدم ، پاسخی می‌داد؛
تا این‌که مادرش آمد، کنارش نشست دستانش را گرفت و به یقینی عجیب گفت:
عزیزِ مادر؛ با پدر همراه شو، هیچ نگرانی هم به دلت راه مده؛ امام، پدرِ مهربان است؛ هرچه خواستی از خودِ امام بخواه…

خلاصه به اوقاتی تلخ دست پسرم را گرفتم و به حرم آمدیم…

زیارت خواندنم طولانی شده بود و پسرم این پا آن پا می‌کرد، ولی من هنوز دل نداشتم امام را وداع گویم!

سرِ نماز بودم که مرتب کودکم ، گوشه‌ی کتم را می‌کشید و می‌گفت:
بابا دیگر خیلی گرسنه ام، زمانِ رفتن نشده؟

آن‌قدر جملاتش مکرّر شد که کلافه نماز را سلام دادم و به عتابی گفتم:
مگر مادرت نگفت هرچه خواستی از خودِ آقا بخواه؛
آنگاه انگشتم را به سوی ضریح اشاره کردم و گفتم:
به آقا بگو گرسنه ام؛ بگذار زیارتم تمام شود.

و سر نمازِ بعدی که ایستادم، دیدم پسرم رو به ضریح صدایش را آرام کرد و زیر لب زمزمه کرد: آقا واقعا گرسنه ام… دروغ نمی‌گویم…

آن‌قدر مظلومانه به امام درددل کرد که هرگونه بود نمازم را سلام دادم و حرم را ترک کردم؛ هنوز چند قدمی نیامده بودیم که شما با ظرف غذایی از راه رسیدی…

و حال من هم کنار پدر نشسته بودم و بر راءفت امام رئوف اشک می‌ریختم که پسر غذایش را تمام کرد.
و رو به حضرت باز به همان لحن کودکانه گفت:
آقا ممنون…سیر شدم…

و اما حال من :
آقا، شما خیلی مهربونی، به حق مادرت نجمه خاتون، از خدا بخواه صاحب مون رو بفرسته و این بیماری رو از همه‌ی دنیا دور کنه و امنیت رو مثل قبل بهمون هدیه کنه?.

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

انتظار ظهور ماه پنهان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

تاریخ

تاریخ روز

دعای عظم البلا

دعای عظم البلا

حدیث

حدیث موضوعی

ساعت

ساعت فلش مذهبی
دریافت کد ابزار آنلاین

منبع کدهای زیباسازی


پمپ بنزین | یاس تم
وصیت نامه | آلودگی هوا
چهل شاخص | موسیقی
کد قطرات شبنم-Http//wWw.20ToolS.cOm/

امارگیر حرفه ای سایت


شهادت طلب | نایت ملودی
پزشکی | کرمان
پاپو | کبوتران زمینی

امارگیر حرفه ای وبلاگ و سایت


نجوم | آپلود
کبوتران زمینی | گالری عکس
بازی آنلاین | قیمت طلا
کد لحظه شمار غیبت امام زمان برای وبلاگهای مهدویت

صلوات شمار

 ابزار پرده خوش آمدگویی
ابزار وبلاگ

وضعيت آب و هوا

هدايت به بالاي

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس